چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

خوشا /مهدی اخوان ثالث/

صدم غم هست،اما همدمی نیست
وگر یک همدمم باشد غمی نیست

هزاران رازم اندر سینه پژمرد
دریغا و دریغا ، محرمی نیست

خمار آلودم ، اما ساغری نه
سرا پا ریشم اما مرهمی نیست

گنه نا کرده بادافره کشیدن
خدا داند که این دردکمی نیست

سیه چالی نصیبم شد ، چو بیژن
چه گویم،باکه گویم،رستمی نیست

بمیر ای خشک لب در تشنه کامی
که این ابر سترون را نمی نیست

نصیحت نا پذیر و حرف نشنو
دلی دارم که بی محنت دمی نیست

خوشا بی دردی و شوریده رنگی
که گویا خوشتر از آن عالمی نیست

کم است امید اگر صد بار گویم
صدم غم هست، اما همدمی نیست