چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن-سجاد سامانی

باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن

با من دم از هوای کسِ دیگری بزن



پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت

روزی به آشیانه ی من هم سری بزن



ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن

سرباز نیمه جان! به صف لشگری بزن



درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت

ای روزگار! سیلیِ محکمتری بزن



شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم

ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن...



سجاد سامانی

 

باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن /سجاد سامانی/

باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن

با من دم از هوای کسِ دیگری بزن



پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت

روزی به آشیانه ی من هم سری بزن



ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن

سرباز نیمه جان! به صف لشگری بزن



درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت

ای روزگار! سیلیِ محکمتری بزن



شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم

ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن...



سجاد سامانی