چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

تو را خواهم یافت

پس من امروز می بینمت

توی همه جاهای آشنای قدیمی

جاهایی که  قلب من را در  آغوش میگیرند

کل روز

مثل آن کافه کوچک

پارک آن طرف خیابان

چرخ و فلک بچه ها

درخت شاه بلوط...

من بعدا می بینمت

در تک تک روزهای تابستان های دوست داشتنی

در تمام چیزهایی که روشن و شاداب هستند

همیشه در ذهنم همچین تصوری ازت دارم

تو را خواهم یافت...

و وقتی شب از راه برسد

به ماه نگاه خواهم کرد

ولی تو را خواهم دید

بعدا می بینمت

در تک تک روزهای تابستان های دوست داشتنی

در تمام چیزهایی که روشن و شاداب هستند

همیشه در ذهنم همچین تصوری ازت دارم

در طلوع خورشید

تو را خواهم یافت