چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

دنیا چو حباب /صائب تبریزی/

دنیا چو حباب است و لیکن چه حباب

نی بر سر آب ، بلکه بر روی سراب

آن هم چه سراب ، آن که بینند به خواب

وان خواب چه خواب ، خواب بد مست خراب

مرگ نور...مرگ عشقهای قدیمی.../حمید مصدق/

من مرگ نور را
باور نمی کنم
و مرگ عشقهای قدیمی را
مرگ گل همیشه بهاری که می شکفت
در قلبهای ملتهب ما
مانند ذره ذره مشتاق
پرواز را به جانب خورشید
آغاز کرده بودم
با این پرشکسته
تا آشیان نور
پرواز کرده بودم
من با چه شور و شوق
تصویر جاودانه آن عشق پاک را
در خویش داشتم
اینک منم نشسته به ویرانسرای غم
اینک منم گسسته ز خورشید و نور و عشق
در قلب من نشسته زمستان در پا
من را نشانده اند
من را به قعر دره بی نام و بی نشان
با سر کشانده اند
بر دست و پای من
زنجیر و کند نیست
اما درون سینه من
زخمی ست در نهان
شعری ؟
نه
آتشی ست
این ناسروده در دلم
این موج اضطراب
ما مانده ام ز پا
ولی آن دورها هنوز
نوری ست شعله ای ست
خورشید روشنی ست
که می خواندم مدام
اینجا درون سینه من زخم کهنه ای ست
که می کاهد مدام
با رشک نوبهار بگویید
زین قعر دره مانده خبر دارد
یا روز و روزگاری
بر عاشق شکسته گذر دارد ؟

حمید مصدق

تغییری نکرده ام Je n'ai pas changé /Julio Iglesias/

تغییری نکرده ام
هنوز همان مرد جوان عجیبم
همانی که برایت آوازهای عاشقانه می خواند
همانی که برایت یک شنبه ها ی رویایی می ساخت
همانی که تو را به شعف
در می آورد
تغییر نکرده ام
هنوز همان پسرک کمی دیوانه ام
همانی که برایت از آمریکا حرف میزد
ولی حتی اینقدر پول نداشت
که تو را تا کورفو ببرد.
 
و تو هم تغییر چندانی نکرده ای
هنوز همان عطر سبک
هنوز همان لبخند کوچک
همان دختری که
حرفهای زیادی می زد
بی آنکه واقعا چیزی بگوید
نه تو هم تغییر
چندانی نکرده ای
دلم می خواست از تو محافظت کنم
مراقبت باشم
و مال تو باشم
دلم می خواست
به آغوش تو
بازگردم
 
تغییری نکرده ام
هنوز هم همان هنرمند تازه کار دوره گردم27
همانی که برایت شعر می نوشت
همانی که شعرهایش را با "دوستت دارم"شروع میکرد
و با "تافردا" تمام
تغییری نکرده ام
هنوز هم از هر مسیری که دلم می خواهد میروم
اماتنها یک مسیر بر روی این زمین هست
که توانسته نظر مرا به خود جلب کند
و آن هم مسیری است که با هم دنبال می کردیم


ز خاک من اگر گندم برآید / دیوان شمس/

ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشته ام رقصان نماید
میا بی دف به گور من ای برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
زنخ بربسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید
بدری زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زاید
مرا حق از می عشق آفریدست
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می بجز مستی چه آید
به برج روح شمس الدین تبریز
بپرد روح من یک دم نپاید

زخم

زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا

ترانه برف می‌بارد۱۹۶۳/سالواتور آدامو/

Tombe la neige
Tu ne viendras pas ce soir
Tombe la neige
Et mon cœur s’habille de noir
Ce soyeux cortège
Tout en larmes blanches
L’oiseau sur la branche
Pleure le sortilège

برف می‌بارد
تو امشب نخواهی آمد
برف می‌بارد
و قلب من (از عذا) سیاه‌پوش شده‌است
این صفوف تشییع‌کنندگان با لباس‌ ابریشمی
غرق در اشک‌های سفید
و پرنده روی شاخه
از جادوی (تقدیر) می‌گریند

Tu ne viendras pas ce soir
Me crie mon désespoir
Mais tombe.la.neige
Impassible manège

تو امشب نخواهی آمد
ناامیدی‌ام بر سرم فریاد می‌کشد
اما برف می‌بارد
با پیچ‌وتابی بی‌تفاوت

La, lalala, lalala, lalala
Ouh

Tombe.la.neige
Tu ne viendras pas ce soir
Tombe la neige
Tout est blanc de désespoir

برف می‌بارد
تو امشب نخواهی آمد
برف می‌بارد
همه‌چیز از ناامیدی رنگ باخته

Triste certitude
Le froid et l’absence
Cet odieux silence
Blanche solitude

حقیقت غم‌انگیز
سرما و فقدان (وجودت)
این سکوت وحشتناک
تنهایی سفید

Tu ne viendras pas ce soir
Me crie mon désespoir
Mais tombelaneige
Impassible manège
Mais tombe la neige
Impassible manège

تو امشب نخواهی آمد
ناامیدی‌ام بر سرم فریاد می‌کشد
اما برف می‌بارد
با پیچ‌وتابی بی‌تفاوت

La, lalala, lalala, lalala
Ouh

La, lalala, lalala, lalala
Ouh

ترانه ی تاریک /احمد شاملو/

"بر زمینه ی سُربیِ صبح

سوار

خاموش ایستاده است

و یالِ بلندِ اسبش در باد

پریشان می شود.

 

خدایا خدایا!

سواران نباید ایستاده باشند

هنگامی که

حادثه اخطار می شود.

کنار پرچین سوخته

دختر

خاموش ایستاده است

و دامن نازکش در باد

                                                تکان می خورد.


خدایا

دختران نباید خاموش بمانند

هنگامی که مردان

نومید و خسته  

                                 پیر می شوند.

به زودی/درایو فو/

به زودی

 صدای در هم شکستن و سقوط هولناک

 به گوشتان خواهد رسید. 

ابری عظیم از غبار در هوا خواهد رقصید. 

و سر انجام 

بوته های کوچک آفتاب را به نظاره می نشینند.

نه!

رفقا نباید افسرده شد.

شکست نمی خوریم

نه! ما تنها نیستیم در این نبرد

دنیایی با ماست

دنیایی از گرسنگان، بردگان

سیاهان تاریخ

استعمارشدگان...

و اما آگاهان!


خوشا /مهدی اخوان ثالث/

صدم غم هست،اما همدمی نیست
وگر یک همدمم باشد غمی نیست

هزاران رازم اندر سینه پژمرد
دریغا و دریغا ، محرمی نیست

خمار آلودم ، اما ساغری نه
سرا پا ریشم اما مرهمی نیست

گنه نا کرده بادافره کشیدن
خدا داند که این دردکمی نیست

سیه چالی نصیبم شد ، چو بیژن
چه گویم،باکه گویم،رستمی نیست

بمیر ای خشک لب در تشنه کامی
که این ابر سترون را نمی نیست

نصیحت نا پذیر و حرف نشنو
دلی دارم که بی محنت دمی نیست

خوشا بی دردی و شوریده رنگی
که گویا خوشتر از آن عالمی نیست

کم است امید اگر صد بار گویم
صدم غم هست، اما همدمی نیست

پایان این تاریکی

لبخندهای مرا به یاد آور، لبخند بزن. پایان این تاریکی را دیده‌ام، روشنایی در راه است