چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

من واکسینه نیستم/بهاره رضایی/

مدت هاست دیگر شب ها کتاب نمی خوانم
خواب هیچ کاغذی را آشفته نمی کنم
با اشیا مدام پچ پچ نمی کنم
بعد از این
بین قهوه و سیگارهای عصر
با ذهنم جلسه نمی گذارم
تنها کلمات را به ویرایش اشیا می سپارم
دیگر سرم روی سینه هیچ شعری خوابش نمی برد
بعد از این سر به هوای واژه های ولنگار نمی شوم
گوش می کنم
واژه ها سرفه می کنند
ویرووس های پراکنده
در کتابخانه منتشر می شوند
من می دانم
این بیماری مسری است
من واکسینه نیستم