چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

تغییری نکرده ام Je n'ai pas changé /Julio Iglesias/

تغییری نکرده ام
هنوز همان مرد جوان عجیبم
همانی که برایت آوازهای عاشقانه می خواند
همانی که برایت یک شنبه ها ی رویایی می ساخت
همانی که تو را به شعف
در می آورد
تغییر نکرده ام
هنوز همان پسرک کمی دیوانه ام
همانی که برایت از آمریکا حرف میزد
ولی حتی اینقدر پول نداشت
که تو را تا کورفو ببرد.
 
و تو هم تغییر چندانی نکرده ای
هنوز همان عطر سبک
هنوز همان لبخند کوچک
همان دختری که
حرفهای زیادی می زد
بی آنکه واقعا چیزی بگوید
نه تو هم تغییر
چندانی نکرده ای
دلم می خواست از تو محافظت کنم
مراقبت باشم
و مال تو باشم
دلم می خواست
به آغوش تو
بازگردم
 
تغییری نکرده ام
هنوز هم همان هنرمند تازه کار دوره گردم27
همانی که برایت شعر می نوشت
همانی که شعرهایش را با "دوستت دارم"شروع میکرد
و با "تافردا" تمام
تغییری نکرده ام
هنوز هم از هر مسیری که دلم می خواهد میروم
اماتنها یک مسیر بر روی این زمین هست
که توانسته نظر مرا به خود جلب کند
و آن هم مسیری است که با هم دنبال می کردیم


ز خاک من اگر گندم برآید / دیوان شمس/

ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشته ام رقصان نماید
میا بی دف به گور من ای برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
زنخ بربسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید
بدری زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زاید
مرا حق از می عشق آفریدست
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می بجز مستی چه آید
به برج روح شمس الدین تبریز
بپرد روح من یک دم نپاید