چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

چشم هایم را می بندم

ادبیات سینما

برگرفته از مصاحبه ی کلود گریمال با ریموند کارور

نوشتن یعنی چیزهایی را می گویی که به طور معمول قادر نیستی به مردم بگویی! 

ریموند کارور

ما باید خیلی از خودمان شرمنده‌ باشیم. مثلا

‏وقتی از عشق سخن می‌گوییم انگار واقعا می‌دانیم از چه حرف می‌زنیم!

وقتی از عشق حرف می‌زنیم/ریموند کارور/

ببخشید که این‌ها را می‌گویم، اما اگر همین فردا بلایی سر یکی از ماها بیاید فکر می‌کنم آن دیگری، آن طرف مقابل، مدتی غصه‌دار می‌شود اما بعدش همان آدم می‌رود و دل به کس دیگری می‌بندد و در مدت کوتاهی یکی دیگر را پیدا می‌کند، تمام این‌ها، تمام این عشقی که ما الان از آن دم می‌زنیم، تبدیل به یک خاطره می‌شود. چه بسا که خاطره‌ای هم نشود. این طور نیست؟

اریک امانوئل اشمیت

تو از عشق توقع داری ؟

در حالی که این عشقه 

که از تو توقع داره ،

تو میخوای که عشق بهت ثابت کنه

که وجود داره ، چه اشتباهی !

این تویی که باید ثابت کنی 

اون وجود داره !

اریک امانوئل اشمیت

بعضی ها طوری زندگی می کنن انگار تا ابد زنده‌اند و جاودانه‌اند. اونا عاشق آدما نمی‌شن،بلکه روی اونها سرمایه گذاری می‌کنن!



خرده جنایت های زناشوهری/⁦⁩ اریک امانوئل اشمیت/

لیزا: همیشه می‌گفتی که عقل در این نیست که جلوی احساسو بگیری، بلکه در اینه که همه چیز رو احساس کنی، هر طور که باشه...



پرنسس پابرهنه/ اریک امانوئل اشمیت/

آیا زن‌ها تصور می‌کنند مردان فقط به دلیل جاذبه‌های جنسی به سمت آن‌ها جذب می‌شوند؟ این اشتباهی ا‌ست فاحش.

اگر مردان پس از مدتی از زن‌ها کناره می‌گیرند، به دلیل روزهایی است که با یکدیگر سرکرده‌اند نه شب‌ها؛ روزهایی که زیر نور تند آفتاب به بحث می‌گذرد، بیش از شب هایی که به هم می‌آمیزند، جذاب بودن یک زن را از بین می‌برد.



شب پیشگویی پل استر

آنچه بر جهان حکومت میکند، پیشامد و احتمال است، تصادف محض، و تصادف هر روز مثل سایه ما را تعقیب میکند. هر آن ممکن است زندگی را از ما بگیرند، بی هیچ علتی.

شب پیشگویی پل استر

راستی لذت تنها بودن را چشیده‌ای / کافکا/

«راستی لذت تنها بودن را چشیده‌ای، قدم زدنِ تنها، دراز کشیدنِ تنها توی آفتاب؟
چه لذتِ بزرگی است برای یک موجود عذاب کشیده، برای قلب و سر! منظورم را می‌فهمی!
آیا ت
ا به حال مسافت زیادی را تنها قدم زده‌ای؟
قابلیتِ لذت بردن از آن دلالت بر مقدار زیادی فلاکتِ گذشته و نیز لذت‌های گذشته دارد.
وقتی بچه بودم خیلی تنها ماندم، اما آنها بیشتر به زورِ شرایط بود نه به انتخاب خودم امّا حالا، با شتاب به طرفِ تنهایی می‌روم، همان‌طور که رودخانه‌ها با شتاب به سویِ دریا سرازیر می‌شوند.»

از نامه‌های کافکا به فلیسه

بار هستی ، خانه ی شیشه ای / میلان کوندرا /

)ص142)
"در حقیقت زیستن"
این عبارتی است که کافکا در دفتر خاطرات یا یکی از نامه هایش نوشته است. فرانز دقیقا چیزی به خاطر نمی آورد که آنرا کجا دیده، ولی فریفته ی آن شده بود. معنای در حقیقت زیستن چیست؟ به سادگی می توان یک معنی منفی از آن ارائه داد: دروغ نگفتن، پنهان کاری نکردن، و هیچ چیز را مخفی نکردن، "در حقیقت زیستن" است. از وقتی با سابینا آشنا شده در دروغ زندگی می کند.... دروغ گفتن و پنهان کاری او را سرگرم می کند زیرا هرگز اینکار را نکرده است.
به نظر سابینا در حقیقت زیستن –به خود و به دیگران دروغ نگفتن- تنها در صورتی امکان پذیر است که انسان با مردم زندگی نکند. به محض اینکه بدانیم کسی شاهد کارهای ماست، خواه ناخواه خود را با آن چشمان نظاره گر، تطبیق می دهیم، و دیگر هیچیک از کارهایمان صادقانه نیست. با دیگران تماس داشتن و به دیگران اندیشیدن، در دروغ زیستن است. سابینا بر این باور است که هر کس که خلوت انس خویش را از کف می دهد، همه چیزش را باخته است و کسی که با کمال رغبت از آن چشم پوشی می کند، غولی بیش نیست. بدین ترتیب سابینا از اینکه باید عشق خود را پنهان سازد رنج نمی برد. بالعکس، این تنها راهی است که به او امکان می دهد "در حقیقت" زندگی کند.
اما فرانز اطمینان دارد که سرچشمه ی هر دروغی در تفکیک زندگی به دو حوزه ی خصوصی و عمومی نهفته است: ما همان آدمیزادی که در حوزه ی خصوصی هستیم در زندگی عمومی نیستیم. به نظر فرانز، "در حقیقت زیستن" از میان برداشتن مرز میان زندگی خصوصی و عمومی است. او با کمال میل گفته ی آندره برتون را نقل می کند که می گوید بهتر است "در یک خانه ی شیشه ای زندگی کنیم، جایی که هیچ چیز پوشیده نیست و همه چیز بر همه ی نگاه ها آشکار است".