نمی دانی چقدر غصه دار هستم و قلبم چقدرگرفته.ممکن هست تا آمدن شماها من خفه شده باشم، فایده اش چیست، فایده تمام اینکارها چیست؟ تا حالا من خوشحال بودم. که اقلا تو از آنجا راضی هستی و کارمی کنی و کارت این همه موفقیت پیدا کرده؛ حالا تو برمی گردی و تمام نصایح مندر تو اثری نداشته، حیف. اینجا تو باید میان کسانی زندگی کنی که تمام زندگیمرا خرد و نابود کردند.
اینها هیچ هستند، هیچ هستند. آنهایی که امروز صددفعه عکس تو را توی مجلاتشان چاپ می کنند و به زور به خورد آن بقیه می دهند وفردا هیچ کاری ندارند غیر از آنکه هرجا می نشینند از تو بد بگویند و هرجا مینویسند از تو بد بنویسند.
من نمی دانم قدرت تحمل تو تا چه اندازه است، منمیان اینها زندگی کرده ام میان اینها مرده ام تا توانسته ام خودم باشم ولیتو...
منم مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه مان و بچه گداهای خیابان امیریه وکبوترها و سگ ها و گل های آفتابگردان هستم، ولی تو برای که می خواهی اینهارا تعریف کنی؟ تو از سادگیت و از احساسات پاک و بچه گانه ات زندگی می کنیو این ها با مسخره کردن همین احساسات تو نان خواهند خورد. من به این عادتکرده ام و این دلقک ها را خوب می شناسم تو هم بیا تا آنها را بهتر بشناسی. منتظر آمدن تو و آنیای عزیزم هستم. به هر جهت اولین کسی که در فامیل مامی میرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. من این را می دانم.